-
میتوانستند؟
پنجشنبه 21 مردادماه سال 1400 22:35
یا لطیف.............. زمستان از ابتدای تابستان آغاز شده ، همه چیز در هم است همه چیز شبحگونه و تجسمی است، زندگیام شده رنگهایی که درون فیلمها و سریالها میبینم، تمام صداهایی که میشنوم بوسهها و خراشهایی از وهماند، ما در تابستانیم ولی هوا پاییز است، این تمام زندگی پاک من است. بی آنکه کسی را آزرده خاطر کنم خود را از...
-
اسمت چیست؟ ابدیت.
سهشنبه 15 تیرماه سال 1400 00:00
ای معنا چه زیبا و خدا پسند است آتش زدن زمین، و نیکترین اعمال ، آفرینش وحشت. آن آتش سرخی که آسمان را میبلعد، امیدهای کوری فاسد را، جان پیرمردی ترسو را، زشتیهای اغواگر فاحشهای قتال را، همه و همهی این اهانتهای تیز نشسته بر معنای آزدای را، این اهانتهای برخواسته از طمع بر سریر الهی را، همه را میسوزاند. آن خشمی که...
-
دیکتاتوری ضعف
دوشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1400 13:16
یا لطیف...... شاید این آخرین باری است که لحضهها را با این املا مینویسم... ============================= دیکتاتوری ضعف سالهای بسیاریاست که در کنجی در سکوت نشسته بودم و فقط میخواستم که این زندگی روزی خودش خسته شود که البته میدانیم هیچ چیز اتفاقی نیست، من نمیتوانم بیش از مقدار زمان خاصی انسانها را تحمل کنم ، اگر...
-
رهایی ( قسمت چهارم)
پنجشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1400 19:11
یا لطیف.... در ابتدا باز میگویم که من همیشه لحضهها را با این املا مینویسم ===================================== رهایی (قسمت چهارم) ===================================== نمیدانم چه شد، همه جا را گشته بودم و دیگر خانهای نمانده بود، باران آمد سرما تسخیرم کرد خسته شدم خواستم بگریزم طوفان مرا میپیچاند و زمین زیر قدمهایم...
-
رهایی قسمت 3
یکشنبه 22 فروردینماه سال 1400 02:07
یا لطیف...... جهنم سردیست، شعله ها را کشتم، سَبُعیت مرا از سرما غافل کرده بود، نمیدانم چند روز باران بارید ولی این زمین هنوز هم تشنه است مردگان سیراب نمیشوند، نور سردی که از عمق آسمان مات میتابد درون سینهام حبس میشود و به زودی مرا تبدیل به فراموشی خواهد کرد، یک عدم که درون یکی از این خرابهها برای همیشه مات به کنجی...
-
دوباره دربارهی معنا
شنبه 21 فروردینماه سال 1400 23:38
ای معنا دوباره دربارهی معنا دادهای تغییر نمیکند مگر اینکه وارد تابعی شود تغییری رخ نمیدهد مگر اینکه مسیری برای تغییر باشد فعلی انجام نمیشود مگر اینکه قانونش وجود داشته باشد نمیتوانیم بگوییم چیزی قانون ندارد چرا که عدم و نیستی وجود ندارد پس مرزی ندارد نمیشود گفت که از فلان جا به بعد عدم است از آنجا که عدم وجود ندارد...
-
دومین نوشته_ امشب
یکشنبه 1 فروردینماه سال 1400 02:14
-
آنچه هستیم.....
دوشنبه 18 اسفندماه سال 1399 01:18
«یالطیف» من لحضه را همیشه با این املا مینویسم... چه هستیم و چه معنایی میدهیم: چه معنایی میدهیم پاسخهای گوناگونی دارد چرا که در چشم هر شخصی در هر شرایطی معنایی متفاوت خواهیم داشت که علت این مسئله ذهنیت و عینیت متفاوت برای هر شخصی است، ولی مهم ترین تعریف در میان این پاسخها تعریفیاست که نزد خودمان داریم و دربارهی...
-
اکسید عشق
یکشنبه 28 دیماه سال 1399 00:16
یا لطیف... قبلا متنی درباره عشق یک طرفه نوشته بودم که در آن تلاش کرده بودم تعریفی ساده از عشق را نیز بیان کنم و این متن را برای بیان بهتر قسمتهایی از آن نوشتم: ( لینک متن " جهت عشق" ) ( و آهنگی برای شما ) عشق یک طرفه وجود ندارد. چرا؟ ابتدا بهتر است تعریفی سطحی و ساده از عشق را به کار گیریم دوست داشتن یعنی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 خردادماه سال 1399 00:02
در این خواب بد بد، من و تو خوب خوبیم، گویا این زمین بود که سخنان آدمیان را مینوشت همه قربانی این عصر طوفانهای سمی شدهایم و مسمومیتی معصومانه رویاهای آدمیان را دربر گرفته ، گورکنهای روزگار، آرزوهایم را در غیابم دفن کردند و حال که این گور را مینگرم آنها مردهاند و سرنوشت من جنگ است ، زندگی برای جنگ، نمایشنامهای باب...
-
و این صورت ویران
شنبه 10 خردادماه سال 1399 01:24
یالطیف............... جنگیست در این خانه ویران، و زخمهاییست بر صفحات سفید این کتاب جوان، آری که با دیدن صورت ویران زمین دیگر چشم از درهای خیالی میبندی، آرزوها سقوط میکنند، هر آرزوی خیره سری که برمیخیزد حقیقت در آستانهی پرواز سرکوبش میکند، ویرانههای بیریشه ، آنکه مطرودست و آزاد میداند خرابهها حقیقتند ، خرابهها...
-
تاریکی در راه
یکشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1399 23:44
(متنی از گذشته) در این هنگام تاریک، که در زندان و دنیایم نشستهام چه کسی میتواند نجاتم دهد؟ کدام دانستنی و کدام نوشتنی نجاتم میدهد؟ و در این هنگام که دیگر خوابم نمیبرد چرا که از تکرار این نبودنهای کوتاه خسته شدهام من از این دروغ کوتاه بیزارم، خواب امیدی را به من داد که به یک سیری و ناامیدی بزرگ میرسید، بله در این...
-
تنهایی
جمعه 19 اردیبهشتماه سال 1399 02:08
یکی بیاید متنی برای این زندگی بنویسد، البته اگر بتواند، برای این عمر خالی خاطرات خالی احساسات خالی، همه میتوانند از روزهای عاشقانه بنویسند یا شعری برای پاییز خیس بیآفرینند، ولی اندکند منتظران آسمان خاکستری زمستان ، نمیدانم انسان چیز زیادی نیست و یا اینکه خیلی سنگین و عمیق است که در تنهایی نوشتن بینهایت سخت تر میشود،...
-
سُگوت
چهارشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1399 00:55
همینجاست پایان من؟ همین ده سال که شاید بشود یازده سال؟ پاسخی نیافتم، همینجاست، چه بد شد انگار که یک قلب اسراف شد، شاید دیگر هیچوقت برنگردم دلیلش هم احتمالا خستگی است نمیدانم، تقصیر من نیست، مرا جا گذاشتند آنهم عامدانه، تقصیر من بود که بودم، احساس من یک مردهی از خواب برخواستهی وحشت زده است که برای نبودنش تقلا میکند و...
-
رهایی (قسمت دوم)
چهارشنبه 20 فروردینماه سال 1399 04:07
باید تسلیم شوم، قلبم دیگر نمیخواهد وظیفهی دیگری جز خونرسانی داشته باشد، خدا مرا برای همین آفرید من نمیتوانم چیزی جز یک قاتل باشم من جنونم را باور دارم چرا فرزندانم را خاموش کردم چرا حقیقت خویش را رها کردم چرا آن شب مقابل غنچهای که از دنیای من نبود خود را محکوم دانستم چرا فراموش کردم که علت سبز بودنش حماقتش بود چرا...
-
رهایی
چهارشنبه 13 فروردینماه سال 1399 01:55
یا لطیف... روزها میگذرند، سالها به پایان میرسند، من و او هنوز آواره مناظر متروک سرزمین خیالاتمانیم، دیگر از خلق شخصیتهای دیگر دست برداشتهایم، چرا که شخصیتی حقیقی را درون خیالات خویش یافتهایم، فقط مشکل این است که هر دو گم شدهایم، سالهاست که در پی یافتن اثری از او زندانی این سرزمین متروکم که دیگر خدایش صورتی خلق...
-
اصالت؟
جمعه 8 فروردینماه سال 1399 22:03
یالطیف اصالت؟ میتوانم تا دو سه قرن اسم اجدادم را ردیف کنم، و حتی خود را از اتروسکها میدانم ولی واقعا چه ارزشی دارد؟، من فردی را دیدم که مدام خود را ایرانی اصیل مینامید و آنقدر این کلمه را در متن خود تکرار کرده بود که عملا رنگ و بوی تفکیک نژادی به خود گرفته بود، یک انسان تا چه حد میتواند حقیر باشد که چیزی به جز...
-
بهار، نمیخواهمت
پنجشنبه 29 اسفندماه سال 1398 23:50
بهار یک دروغ است، از اینکه فردا را بهار بنامم امشب احساس بردگی میکنم، ای کاش زمستان تسلیم وَهم خورشید نمیشد اینگونه حقیقت صادقانه تر میبود، آسمان همان رنگی که باید باشد زمین همان فراموش شده مغروب، زمین نباید جوانه زند چرا که این یک دروغ تکراری است، دوست دارم که زمین کفرهای صادقانه خویش را ناله کند این والاتر از...
-
چیزی نیست مسخره است
چهارشنبه 21 اسفندماه سال 1398 22:31
دیشب کمی دیر خوابم برد، فکر میکنم تا ساعت سه، دنیای خیالات من ساعت ندارد میدانی؟، هیچ ساعتی برایش نخریدهام، بسته به آهنگی که گوش میدهم یا صبح است یا عصر، یا زمستان و یا تابستان، هر روزم چندین فصل است با چندین غروب و چنین طلوع، ولی برخی از این آهنگ ها هیچ طعمی از روز یا شب را برایم خلق نمیکنند، آنها نه خورشیدی دارند و...
-
تابع فرد
دوشنبه 19 اسفندماه سال 1398 00:27
یا لطیف..... اگر بگوییم که خنثی بودن در نقطهای برای انسان به معنای عدم تصمیم او و یا نبودنش باشد، پس انگار که انسان باید تابعی فرد باشد البته اگر محدودش کنیم، وگرنه که انسان دو بعدی نیست، حال اگر در قسمتی محدودش کنیم همین میشود، هر انسانی به همان اندازه که امروز دل رحم است میتوانست بیرحم باشد و بالعکس، اگر طول عمرم...
-
جهت عشق
پنجشنبه 1 اسفندماه سال 1398 16:41
یا لطیف عشق یک طرفه داریم؟ نه مخالفم عشق به یک انسان مخالف عشق به خداست؟ نه مخالفم میگویند که عشق یک احساس محبت شدید است، ما انسانها موجودات کاملی نیستیم و تعدادی نیاز داریم ولی همهی این نیازها در ما مشترک نیست و حتی شدتشان نیز یکسان نیست، شدت خود از بسیاری چیزها تاثیر میپذیرد مثلا از عقاید و جهانبینی، عقاید ما جهت...
-
من هنوز کلاغ نشدهام
چهارشنبه 30 بهمنماه سال 1398 00:17
برف، بار دیگر خیانتی از تو، میپذیرم که برخی چیزها هرگز تغییر نمیپذیرند، زمستان عزیز و هوسباز به تو اجازه دادهام تا باورهای مرا با تخیلاتم بیامیزی، میدانم که در کمال پستی به صورتم سیلی خواهی زد، قدمهایم دردناکند درون این کفشهای خیس و یخ زده ولی اجازه دادهام تا ذهنهای خاموش هرچه میخواهند دربارهام بگویند. بله...
-
...
یکشنبه 27 بهمنماه سال 1398 23:18
بیخیال ، مگه ناراحتیِ ما مهمه که ناراحتیم ؟ این دیگه چه جوکیه :)) یه آهنگ
-
اوپدوم
یکشنبه 27 بهمنماه سال 1398 19:29
-
و مرگ سختیهایی دارد
شنبه 19 بهمنماه سال 1398 21:54
«یا لطیف» و مرگ سختیهایی دارد ، در آن لحضه که میمیریم شاید جسممان شدیدترین زجر موجود را میکشد ولی آیا مرگ فقط همین است؟ خیر شاید بدترین قسمتش این است که ما دنیایی در اصل بیارزش را از دست میدهیم ولی با اینکه بی ارزش هست همه چیزمان را از آن داریم، این دنیا جایی بود که لذت را تعریف کردیم درد را تجربه کردیم خود زندگی را...
-
هزارو پانصدو هشتادمین شب
پنجشنبه 17 بهمنماه سال 1398 00:45
-
زمین خالی
چهارشنبه 16 بهمنماه سال 1398 16:17
یالطیف همین یک تکه اتاق برایم کافیست؟ نه، کل این شهر برای من کافی است؟ هرگز، برای من یک کلبهی چوبی به مساحت نه متر مربع کافیست، نه اینجا و نه در جنگلهای مازندران، بلکه در جنگلی دور از شهرها و روستاها، آنقدر دور و آنقدر مغروق در سکوت وحشتناک خلقت که گویا زمین خالی شده آنقدر خالی که انتظار شنیدن صدایی و دیدن شعلهای در...
-
دیوار
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1398 22:34
یا لطیف ده سال است که در این اتاقم، جای دیگری نبودهام فقط همینجا بوده و من، تازه متوجه دیوار کناریام شدهام، حس میکنم حقیقت زندگی همین دیوار است. ده سال است که مرا میبیند و هنوز هم لال است، کافران سرد همه جا هستند حتی در تنهاییمان، نمیفهمند، نمیبینند، نمیخواهند و معصوم نیستند، درکش سخت است، سختتر از ده سال سکوت...
-
مرگ؟ زندگی؟ عشق؟
یکشنبه 13 بهمنماه سال 1398 00:32
یا لطیف =========== در این هنگامه باران رنجور، میتوان از رگهای خالی برگهای پوسیده شنید، دنیا زادبوم مرگ است ، نفسهای این خاک سرد مرگ است، این خاک مردگان است زیر پایمان، این گوشت مردگان است بر تنمان، این علم مردگان است در ذهنمان، مرگ را نفس میکشیم نگاه میکنیم مزه مزه میکنیم میآموزیم و با آن میخوابیم، این زندگی...
-
ناقص
شنبه 12 بهمنماه سال 1398 20:13
نوشتن بسیار مشکل شده، آخر نه غمیست و نه انتظاری نه درد فراقی و نه سنگینی سکوتی، اگر هم لحضهای باشند انگار که دیگر بیمعنایند، اینکه من هم آرزو دارم یا نه دیگر اصلا مهم نیست، البته رگههایی از آنها شاید باقی باشد ولی خب، دیگر همان "نیست" معنی میشوند، حال آنقدر ضعیفاند که تمام نوشتههایم ناقص میمانند دیگر...