راز شب

راز شب

شب‌ها دیگر نمیگذرند
راز شب

راز شب

شب‌ها دیگر نمیگذرند

تابع فرد

یا لطیف.....

 

اگر بگوییم که خنثی بودن در نقطه‌ای برای انسان به معنای عدم تصمیم او و یا نبودنش باشد، پس انگار که انسان باید تابعی فرد باشد البته اگر محدودش کنیم، وگرنه که انسان دو بعدی نیست، حال اگر در قسمتی محدودش کنیم همین میشود، هر انسانی به همان اندازه که امروز دل رحم است میتوانست بی‌رحم باشد و بالعکس، اگر طول عمرم را تکه تکه کنم و لحضات را از هم جدا کنم به همان تعداد لحضه‌هایی که فرصت بد بودن را داشته‌ام فرصت خوب بودن نیز داشته‌ام، نه اینکه بیش از این نمیتواستم بد باشم و یا خوب، منظورم مطلقا محدودیت نیست و این هم نیست که بگویم خوب بودن به اندازه بد بودن آسان بوده ، منظورم این است که اگر انسان بی‌رحمی را دیدی بدان که به همان اندازه بی‌رحمی‌اش توانایی دل‌ رحمی داشته و هر انسان خوبی که میبینی به همان اندازه زیباییش میتوانست ترسناک باشد، البته ترس و زیبایی میتواند تعاریف متفاوتی داشته باشد و فعلا در مورد درست یا غلط بودن هیچ کدام چیزی نمیگویم، فقط میخواهم بگویم به همین اندازه که امروز خوبم میتوانستم بد باشم، بیشتر بد بودن را نمیدانم ولی مطمئنم که هم اندازه همین خوبی قدرت بد بودن را نیز داشته‌ام، میتوانستم ضد این چیزی که هستم باشم، اگر انسان عاشقی باشم همین اندازه نیز میتوانم بی‌حس باشم من قدرتش را داشته‌ام و هنوز هم دارم، البته شاید عبارت تابع چندان درست نباشد ولی خواستم با اشاره به تابع فرد تصویری نسبتا ساده و قانون‌مند در ابتدای نوشته ارائه بدهم که ذهن بتواند با آمادگی بیشتری متمرکز شود.

 

در مورد مسائل خارجی نیزهمین اعتقاد را دارم، مسائلی که فقط مربوط به من نیست البته اینجا دیگر فقط من نیستم که تصمیم میگیرم بلکه قسمتی از یک تصمیم در دست من است، به همان اندازه که با فردی دوستم میتوانستم دشمن نیز باشم چرا که به همان اندازه که نقاط مشترک داریم میتوانستیم نقاط تضاد داشته باشیم، ما به سمت کسی کشیده نمیشویم مگر اینکه اشتراکاتی داشته باشیم و انگار که این به همان بحث نیازها و احساسات در متن  جهت عشق مربوط است، البته مسائلی مثل عمق خودشناسی و میزان اهمیت نیازها نیز تاثیر خود را دارند همین است که ممکن است یک دوستی یک طرفه باشد و یا شدتی متفاوت در طرفین داشته باشد، شاید قوه اختیار را بتوانم با همین اولویت بندی نیازها تعریف کنم البته مطمئنا منظورم اختیار کامل نیست چرا که حتی اختیار نیز میتواند خالق یک جبر باشد، احتمالا این متن ادامه داشته باشد و احتمالا اینبار با وارد کردن عبارت احتمال به داستان. (احتمال مثبت منفی و حالت خنثی)


اگر ایراد یا مخالفتی بود و یا هر نظری لطفا در میان بگذارید.

(همیشه لحضه را با این املا مینویسم)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد