خانه
عناوین مطالب
تماس با من
راز شب
شبها دیگر نمیگذرند
راز شب
شبها دیگر نمیگذرند
درباره من
so unreal
ادامه...
دستهها
تکه خاطرات
2
از گذشته
2
موقت
1
تکه سردرگمیهایم
17
تعریف عشق
7
طغیان
6
داستان ها
1
داستان رهایی
4
داستان نیمه انسانها
0
جدیدترین یادداشتها
همه
پایان
پویا؟ گمان میکنم که دیگر حرفی برای گفتن ندارم که در اینصورت این باید پایانی بر این وبلاگ باشد، چندین بار چنین تصمیمی...
من چه میبینم؟
خدا میداند که از همه چیز خستهام حتی آنهایی که ندارمشان، تنها خدا میداند. مسئله بودن است و مفهوم بودن را تنها خدا...
شاید موقت.
شاید بعد از این همه سال اجازه گفتن این را داشته باشم: انگار که تنهایی همانقدر سخت و معجزه وار است که رهایی از آن. از...
غرور، تکبر، لودگی
«یا لطیف» تکبر باطن لودگی است، تکبر غرور نیست تکبر خود برتربینی خالص نیست بلکه اصل و میل آن بر پایه دیگر حقیر پنداری...
موقت
check your Emails
[ بدون عنوان ]
زندگی آنقدر پوچی نشانت میدهد که فراموش میکنی روزی مینوشتی و نقاشیهای ساده برای خودت میکشیدی، آنها بلایی که سرم آوردند...
[ بدون عنوان ]
من نمیدونم چرا دارم اینجارو مینویسم و واقعا نمیدونم که چرا دارید میخونید میتونید کارای بهتری انجام بدید مثل خوابیدن
[ بدون عنوان ]
کسی مرا دعا نکرد
دموکغاسی؟
«یا لطیف» در ابتدا لازم است که بگویم ایدهای که من اینجا مطرح میکنم لزوماً با باورهای شخصی من همخوانی و همسویی ندارد،...
#موقت
وی نشسته و نصف شبی در حال توصیف آن دموکراسی است که بنظرش میتواند کمی بهتر باشد شاید فردا در موردش بنویسم :)
نویسندگان
پویا
93
جستجو
Powered by Blogsky