راز شب

راز شب

شب‌ها دیگر نمیگذرند
راز شب

راز شب

شب‌ها دیگر نمیگذرند

عنوان کوفتی

کدام صدا کدام دوست داشتن، کدام خاطره کدام جنگ؟ من مقصر نیستم، میگویند چرا در انتظار معجزه‌ای؟  معجزه؟، تلاش‌های من به مانند مورچه‌ای در تاریکی گم شدند هر کاری که کردم، امیدهایم، تمام علایقی که در درونم بود، همه باطل بود، و هر کدام قسمتی از این عمر باطل را پوشانیده‌اند، حتی امروز میدانم که امیدم به معجزه قسمتی از این باطلیات بود، دوستشان مکملشان، معجزه؟ من از خدا ناامید نیستم نه، ولی او این کار را نخواهد کرد، آخر دیگران هم آرزوهایی دارند و اصلا برایشان مهم نیست که خدایشان کیست چه شخصیتی دارد، دیروز کسی به من گفت که دنیای تو خاکستریست کسل کننده و سرد است، بله واقعیت همین است، جنگلی که خلق کرده بودم را آتش زدند حال میخواهند که زمین خاکستری نباشد؟ من شکایتی ندارم شکایتی را نیز نمیپذیرم، و هیچ خالقی مخلوقش را ترک نمیکند حتی پس از سوختن حتی پس از مرگ، این زمین مال من است هویت من است حتی اگر خاکستری باشد، دنیای من شبیه دنیای دیگران نیست اینجا درختان آتش نمیخورند درختان اینجا نور میخواهند، میخواستند، چرا که دیگر نیستند و البته دیگر مهم نیست، من هم نمیخواهم که دوباره بسوزند، میتوانم حرکت بی‌صدای خون در رگ‌هایم را ببینم، همین از زندگی برایم کافیست، هنوز صورتم گرمای خورشید را حس میکند همین از زندگی برایم کافیست، اتاقی خلوت دارم که اغلب سکوت در آن جریان دارد و همین از زندگی برایم کافیست، مطمئنا مرگ نیز چنین خواهد بود، کافی خواهد بود، جهنم را نمیخواهم  چون نمیخواهم واقعیت را فراموش کنم من اهل بازی نیستم، یک خواب میخواهم یک خواب و شاید هم یک لیوان آب و البته سکوت ، سکوت چهره ندارد ولی خب زشت هم نیست، ولی میدانید من مخالف این هستم که برایم دنیایی تصور شود واقعیت این است آخر کدام دنیا؟ من دیگر دنیایی ندارم من سرگرم نمیشوم حواسم پرت نمیشود ثانیه به ثانیه عمر را حس میکنم در حالی که معنایی درونش نمیبینم، چه کنم؟ چرا همه مرا مقصر میدانند برخی اوقات حس میکنم که تنها تقصیر من وجود داشتن است، من معذرت میخواهم ولی این انتخاب من نبود برایم هم مهم نیست همین.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد